سانسور تقدیر ما نیست؛ تدبیر غلط دولت‌هاست/شوراها سبب نابودی بسیاری از آثار در نطفه شدند/ با ملاک شرع، قانون و اخلاق فیلمی را توقیف و رفع توقیف می‌کنند
- فرهنگ وهنر

سانسور تقدیر ما نیست؛ تدبیر غلط دولت‌ها است/ شوراها جهت نابودی تعداد بسیاری از آثار در نطفه شدند/ با ملاک شرع، قانون و اخلاق فیلمی را توقیف و از بین بردن توقیف می‌کنند_دانش دوست


به گزارش دانش دوست

 تقریباً دو هفته پیش‌ازاین «امیر اثباتی» طراح صحنه و گرافیست که چهار بار سیمرغ بلورین جشنواره فیلم فجر را پیدا کرده است در نامه‌ای خطاب به «کمال تبریزی» فیلمساز و اعضای دیگر نوشت: «قطعاً شما طی سی‌چهل سالِ قبل زیاد تر از بقیۀ همکارانتان در این شورا زخم‌خوردۀ تصمیماتِ اعضای شورای بازبینیِ فیلم یا همان «پروانۀ نمایش» یا درواقع نهادِ «سانسور» بوده‌اید. شما را می‌شود در زمرۀ یکی از کورددارانِ فیلم‌های توقیفی و «اصلاح شده»! به حساب آورد. واقعاً کنجکاوم بدانم قرار است به سهم خود در این شورا چه گلی به سر سینمای ایران و همکارانِ فیلمسازتان بزنید.»

اثباتی که عضو خانه سینما و در دوره‌ای عضو هیئت‌مدیره این نهاد صنفی بوده در ادامه این نامه آورد: «راستی خبر دارید که نظر خانه سینما در رابطه ماهیت و کارکردِ این شورا در شرایط جاری چیست؟ بله، باید از مدیرعامل خانه سینما بپرسم که اتفاقاً در ترکیب همین شورا وجود دارد. اگر نادرست نکنم آخرین بار رئیس هیئت‌مدیره خانه سینما مخالفت خانه را با تصویب آیین‌نامه‌های مربوط به شوراهای صدور پروانه ساخت و پروانه نمایش، در شورای انقلاب فرهنگی و بدون نظرخواهی و شراکتِ نهادهای صنفیِ سینماگران، رسماً اظهار کرده می بود. بگذریم.»

 به این بهانه و برای بازدید اتفاق سانسور و مسائل مربوط به روابط قوت و هنرمند با امیر اثباتی به گفتگو نشسته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

اگر موافق هستید با نامه اخیری که به آقای کمال تبریزی نوشته‌اید اغاز کنیم و مسئله‌ای که به ایشان گوشزد کردید. فردی که بیشترین صدمه را از سانسور خورده؛ ولی در شورایی قرار گرفته است که باید به نحوی قضاوت کند. شما در آن یادداشت به دو مسئله اشاره می‌کنید. یکی سانسور نهان است، یعنی امری که عملاً به حذف فکر و ایده هنرمند می‌رسد بدون آن که در قانونی آمده باشد و به واسطه شوراهایی نظیر شورای نظارت و ارزشیابی و شورای نمایش و… اجرا شده و تاثییر هنرمند دچار سانسور و توقیف می‌شود.

 راستش زیاد اتفاقی این نامه را نوشتم، آن هم هنگامی که فهرست افرادی که برای «شورای پروانه نمایش یا بازبینی فیلمنامه» انتخاب و منصوب و معارفه شده بودند، با دیدن اسم چندنفری برایم سوال پیش آمد. بخصوص درمورد کمال تبریزی و همکاران فرد دیگر که به‌دفعات از همین شورای بازبینی صدمه دیده‌اند. شورایی که عبارت رایج آن شورای پروانه نمایش یا مجوز نمایش است؛ اما در دل خودش یقیناً به ناگزیر، مفهوم سانسور را می‌آورد. جایی که فیلتر، سد و مانعی است برای تاثییر هنری آن هم قبل از این که به دست مخاطب برسد یا در معرض مصرف مخاطب قرار بگیرد. در شوراهایی ازاین‌دست افرادی به خودشان اجازه خواهند داد که یا بر پایه مأموریتی یا با نگاهی اجتماعی یا ضوابطی و… تاثییر هنری یک هنرمند را قضاوت کنند.

قضیه و سوال مهم من همین است. تاثییر هنری – اینجا قضیه من سینما است – به گمان زیادً اگر مغایر با نگاه و نگرانی‌های آن‌ها باشد، باید به نحوی تحول کرده و آن نگرانی رفع شود. این سانسور است. به‌هرحال اندیشه هنرمند آن طور که هست و یا می‌خواسته و اراده کرده که بیانش کند با نگاه و نگرانی افراد فرد دیگر تحول کرده است، این چرخه و روال مغایر با آزادی اندیشه و گفتن است که در منبع های حقوقی دنیا از جمله قانون اساسی خود ما و منشور حقوق بشر نوشته شده.

عضویت کمال تبریزی در این چنین شورایی، برای من سوال‌برانگیز می بود. چطور امکان پذیر یک نفر در موقعیتی قرار بگیرد که قبلاً افرادی در همان موقعیت کار او را تعدیل، حذف یا حتی توقیف کرده و به او اجازه نمایش نداده‌اند. در آن نامه اشاره کردم که آیا سند و اسناد بالادستی همچون قانون مشخصی وجود دارد که با ارجاع به آن یا بر پایه آن، شورا بتواند قضاوت‌ها و مأموریت خود را انجام دهد؟ پرسیده بودم اگر این چنین ملاک‌ها و معیارهایی وجود دارند، کدام‌اند؟ نه این که ندانم. تاریخچه آن را از ابتدای تاریخ سینمای ایران خبر دارم و می‌دانم چه مسیری را طی کرده است؛ اما گمان نمی‌کنم که آن معیارها، امری جدی باشند، یا کارکرد اعضای شورا و یا خروجی این شورا مبتنی و مستند به آن معیارها باشد.

کما این که گمان نمی‌کنم هیچ‌زمان شورا نظر خود را به‌صورت مکتوب و شفاف و با استناد به برخی از این ملاک‌ها، به فیلم‌ساز اظهار کرده باشد، تا جا برای گفتگو بماند. زیاد تر یک مصلحت‌سنجی ناشی از یک رویکرد کلی فرهنگی و بعضاً سیاسی در یک دوره و یک دولت است. به همین علت در دولت‌های گوناگون، این کارکرد و خروجی متفاوت می‌شود. وقتی سهل‌تر برخورد می‌کنند و بعضی اوقات منقبض‌تر می باشند. فیلم‌هایی در دوره‌ای مشمول جرح‌وتعدیل می‌شود و دوره دیگر آن مسائل و محدودیت‌ها حذف می‌شود. بعضی اوقات فیلمی در یک دوره اجازه نمایش نمی‌گیرد و در دوره‌ای و در دولت فرد دیگر اجازه نمایش می‌گیرد. پرسشم این است اگر این چنین مستنداتی و ملاک‌های قانونی وجود دارد آن را اظهار عمومی کنید. و از آن مهم‌تر آیا خودتان به‌گفتن اعضای شورا این ملاک‌ها را قبول دارید؟

هنگامی داخل این بازی می‌شویم و آقای مهرجویی پروانه ساخت می‌گیرند، (که هیچ ضمانتی هم نیست که به دنبالش پروانه نمایش بیاید) داخل یک‌چرخه معیوب و میدانی شده‌ایم که اساساً غلط است. 

  یقیناً فکر می‌کنم نامه من محدود به آقای کمال تبریزی باقی نمی‌ماند و هر کدام از دوستان فیلمساز ما در آن شورا و بقیه اعضا هم مخاطب این سوال می‌توانند باشند که نظرشان درمورد این معیارها و ملاک‌ها چیست؟ آیا قبولش دارند؟ احیاناً اگر فکر می‌کنند بایستی رویکرد و رویه متفاوت‌تری داشته باشند، – چنانچه به گمان زیادً در ذهنشان این است که آمده‌ایم تا قربانیان کمتری دچار این روال شوند – ، بعد احتمالا یک رویکرد متفاوت و رویه متغیری را پیش‌بینی کرده‌اند. گفتم احتمالا شتاب‌زده قضاوت می‌کنم و احتمالا شما این چنین نگاهی دارید.

حداقل این را اظهار کنید. حداقل برای افرادی همانند من اظهار کنید تا سینمای ایران مقداری تکلیفش با پروانه نمایش روشن شود. چون شما بهتر می‌دانید که سال‌ها است سینمای ایران یا حداقل بخشی از آن درمورد پروانه ساخت و پروانه نمایش، مشکل و قضیه دارد. اما و اگر و چندوچون این قضیه قابل‌او گفت و گو است. ولی هیچ‌زمان این او گفت و گو‌ها به شکل اصولی اتفاق نیفتاد و گفتگویی صورت نگرفته است. به‌هرحال علتی که آن نامه را نوشتم، مطرح این مسائل می بود.

 عکس زیاد برجسته دخالت این شوراها هنگامی است که داریوش مهرجویی مجوز اکران فیلمش را جلوی صورتش می‌گیرد و می‌گوید این شیر نیست. این ماست نیست. این چیزی نیست که تاریخش بگذرد. شما به من مجوز دادید و زیرش زده‌اید. آن ویدئو زیاد اثرگذار می بود.

قضیه اینجا است که سینماگرانی که خودشان فیلمساز می باشند و به قول شما زخم‌خورده، در موقعیتی قرار می‌گیرند که به‌جای مردم و جامعه، بایستند و به هنرمندی دیگر بگویند که این صحنه را کم کن یا این دیالوگ را حذف کن یا… از نظر حقوقی هم در قوانین نباید امری باشد که به افرادی اجازه دهد بالاتر از مردم بایستند و به‌جای همه قضاوت کنند؟ می‌شود سپس از ساخت تاثییر، دادستان یا قوه قضاییه ورود کند. ولی ورود شوراها، – پیش از در دسترس بودن تاثییر هنری برای همه مردم – جایی است که دولت‌ها برای اعمال‌نظر خود فراهم کرده‌اند.

می‌خواهند نظر خود را پیش از مردم به نمایندگی از مردم به هنرمند تحمیل کنند. این است که برای مثالً در دوره‌ای ما با سینمایی یک‌دست کمدی مواجهیم و در دوره‌ای با سینمای اجتماعی و گاه سیاه. درحالی‌که هنگامی همه سینما بدون ممیزی دولت‌ها وجود داشته باشند، مردم می‌توانند خود و سلیقه‌شان را در سینما ببینند

 سخن بگویید شما بر می‌گردد به جایگاه و نقشی که دولت‌ها در رابطه سرنوشت تاثییر هنری هنرمندان برای خود قائل می باشند. درمورد اشاره‌ای که به زنده‌یاد آقای مهرجویی کردید، من در نامه‌ای که همان موقع نوشتم به ایشان گفتم واقعاً با ایشان هم نظر و هم نظر هستم که می‌انها گفتند شما چه فردی هستید که بخواهید کار من را قضاوت کنید؟ چه افرادی آن طرف میز نشسته‌اند که درمورد فردی همانند مهرجویی با آن تحصیلات و توانایی و کارنامه‌ای که دارد، بخواهند قضاوت و تصمیم‌گیری کنند؛ در ادامه به آقای مهرجویی نوشته بودم، شما ضمناً حواستان باشد که داخل یک بازی شده‌اید که از همین حضرات، پروانه ساخت گرفته‌اید. یعنی حق خودتان را برای ساخت و خلق یک تاثییر هنری به آن‌ها واگذار کرده‌اید و این به آن معنی است که افرادی باید به شما این اجازه را بدهند که از این حق خود دفاع کنید. هنگامی داخل این بازی می‌شویم و آقای مهرجویی پروانه ساخت می‌گیرند، (که هیچ ضمانتی هم نیست که به دنبالش پروانه نمایش بیاید) داخل یک‌چرخه معیوب و میدانی شده‌ایم که اساساً غلط است.

اساساً خود این میدان باید زیر سوال قرار بگیرد، چرا باید گروهی باشد که برای هنرمندی تصمیم بگیرد که یک تاثییر هنری خلق کند یا نه؟ مثال می‌زنم آیا هیچ شاعری از فردی اجازه می‌گیرد تا شعر بگوید؟ هیچ نویسنده‌ای از فردی اجازه می‌گیرد که می‌خواهم رمان بنویسم؟ ترانه‌سرا و آهنگ‌ساز هم از فردی اجازه نمی‌گیرد.

چرا فیلمساز باید از افرادی اجازه بگیرد که در سازوکاری و بر پایه رویکردی بی‌ربط به خلق تاثییر هنری در شورایی نشسته‌اند. این روال از سال ۶۱ که اولین مدیر نظارت و نمایش، آقای مهدی مسعود شاهی آمد و اصول سه‌گانه پشتیبانی، هدایت و نظارت را در صنعت فیلمسازی تعریف کرد، اغاز شد. فیلمسازی در جمهوری اسلامی براین‌مبنا شکل گرفت که دولت باید حمایتکند و باید هدایت کند و ضمناً باید و کاملاً نظارت کند تا آن گونه که می‌خواهد کار انجام شود. این سنگ بنایش در همان ابتدا گذاشته شد. یقیناً این دستورالعمل اختصاصی جمهوری اسلامی نیست و با آن هم اغاز نشده.

در رژیم قبل هم این قضیه می بود و فیلمسازان باید برای ساخت فیلم خود، از مسئولین آن زمان وزارت فرهنگ کسب اجازه می‌کردند یا وقتی که وزارت فرهنگ نبوده است، از شهربانی و وزارت سرزمین و جاهای گوناگون [کسب اجازه می‌کردند] تا بتوانند کار خود را انجام بدهند. اصولاً این مجوز گرفتن برای خلق تاثییر اتفاق‌ای قدیمی است که ادامه اشکار کرده.

 مسئله مهم و دیگر این است که هیچ ضمانتی نیست هنگامی مجوز ساخت فیلمنامه را گرفتید حتماً فیلم نمایش داده شود. در فرایند تشکیل یک تاثییر به طور طبیعی تغییراتی تشکیل می‌شود به همین خاطر پروانه ساخت، ضمانت‌کننده نمایش تاثییر – به‌خودی‌خود – نیست. علی‌الاصول تضمینی نیست. کما این که باید بعداً در صف مراجعه به شورای نمایش قرار گرفته و مجوز نمایش بگیرند که مجوز نمایش را امکان پذیر به آن‌ها بدهند یا ندهند.

 ماجرا عمیق‌تر و هولناک‌تر از این است. حتی امکان پذیر فیلمسازان پروانه نمایش هم بگیرند؛ ولی سپس از مدتی به دلیلی با تمایل و نظر عده‌ای خارج از همه این دایره فیلمسازی و مناسبات سینمایی و مدیریت سینمایی، بتوانند نظر خود را به کرسی بنشانند که فیلمی را از پرده پایین بکشند. چندین دفعه این اتفاق افتاد. فکر می‌کنم آدم برفی یکی از شاخص‌ترین‌هایش می بود. فیلم‌های فرد دیگر هم می باشند. مارمولک و خانه پدری و زیاد از فیلم‌ها را سراغ داریم که پروانه نمایش داشتند و اکران شده بودند؛ ولی بعداً توقیف شدند و زمان‌ها فیلم به نمایش در نیامد. یقیناً سپس از دوره‌ای به نمایش در آمد و حتی تعریف و تمجید شد. بعد آن ضوابط و معیارها و ملاک‌ها به نظرم زیاد چیز جدی نیست. این رویکردهای ادواری بین قوت و هنرمند است.

 مسئله اساسی این است که قوت می‌خواهد هنر را در اختیار داشته باشد. عملاً می‌خواهد کنترل‌گر باشد. مانع گفتگوی مستقیم بین مردم و هنرمند است. یقیناً امکان دارد اثری بیاید و عکس العمل منفی مردم را در پی داشته باشد. طبیعی است که هنرمند در تعارض با جامعه‌اش قرار بگیرد؛ ولی آن او گفت و گو فرد دیگر است. ماقبل آن، این هنرمند است که باید با دولت و قوت بابت ساخت یک تاثییر هنری کلنجار برود. قبل و سپس از انقلاب هم ندارد.

این سانسور به قول شما علنی و قانونی نیست و هیچ‌چیز مکتوبی هم دست فردی نمی‌دهد. عملاً امر نانوشته‌ای است و در زمان می‌چرخد. راه‌حل خروج هنرمند از کل این فرایند یا چرخه‌ای که همه در آن گرفتاریم را چه می‌دانید؟ اگر هنرمند به سمت هنر زیرزمینی برود، (مثالهایش اخیراً ساخته و بیرون ایران هم از آن استقبال شد) اشکار نیست بتواند مجدد فعالیت کند، راه‌حل شما چیست؟ یا باید به قوت تفهیم کنیم تا دست از سانسور بردارد یا هنرمند باید راه‌حلی اشکار کند.

 طبق معمولً هنرمند به‌تنهایی ناچار بوده است که در طول تاریخ، به نحوی این بار را به دوش بکشد. برای شما مثال تاریخی می‌آورم. آقای مهرجویی که الان صحبتش شد، در سال ۱۳۴۸-۱۳۴۹ فیلم گاو را بر پایه یکی از قصه‌های کتاب عزاداران بیل نوشته آقای ساعدی می‌سازند (که الان اسمشان سر زبان‌ها هست و در فضای مجازی درمورد نقش ایشان به‌گفتن روشنفکر، برخوردهای عجیبی می‌شود و اساساً این برخوردی که حتی بخشی از مردم با هنرمند می‌کنند قابل‌تأمل است. فقط محدود به دولت‌ها هم نمی‌شود.) اما به‌هرحال در آن زمان، فیلم گاو ساخته می‌شود دیدگاه نمایندگان دولت آن زمان، این است، تصویری که این فیلم از شاهنشاهی ایران مشخص می کند، مناسب نیست.

 یک ده دورافتاده با فقر که همه اقتصادش انگار لنگ یک گاو است و با مرگ آن گاو، چه فاجعه‌ای به وجود می‌آید. این عکس خوشایند کشوری نیست که حکمرانش ادعا می‌کرد به‌زودی به دروازه تمدن بزرگ می‌رسیم. بعد فیلم توقیف می‌شود. هنرمند، به‌رغم این ممنوعیت که قانون حکم کرده، فیلم را به نحوی از سرزمین خارج می‌کند و در جشنواره ونیز جایزه می‌برد و به واسطه تاثییر هنری مورد قیمت فیلمساز ایرانی، علتبازگو شدن نام ایران می‌شود و در نتیجه حکمرانی و مدیریت فرهنگی آن زمان ناچار به عقب‌نشینی شده و می‌پذیرد با این تاثییر هنری باید کنار بیاید. اگر هنرمند این تلاش را نمی‌کرد و قانون را زیر پا نمی‌گذاشت، صاحب تاثییر تاریخی همانند فیلم گاو نمی‌شدیم – که در ابتدای انقلاب، ارجاع به آن به‌گفتن مصداقی از کارکرد سینما مجوزی برای تداوم کار سینما سپس از انقلاب شد.-

 خاطرتان هست اظهارنظری که آقای خمینی درمورد فیلم گاو کردند آن هم در شرایطی که عده‌ای اصولاً سینما را حرام می‌دانستند و سالن‌های آن را به آتش می‌کشیدند. در این شرایط، زیر پا گذاشتن قانون توسط یک فیلمساز، علتنجات صنعت سینما شد. هم چنان که هنگامی همین آقای مهرجویی فیلم دایره مینا را ساخت و فیلم به محاق توقیف رفت، سپس از مدتی منشأ تاثییر شد و سازمان انتقال خون به وجود آمد. منظورم این است که فیلم‌سازها به‌تنهایی ناچار می باشند راهی برای خود اشکار کنند. یا زیر پا گذاشتن قانون در نمایش فیلم و یا ساختن فیلم بدون مجوزهای رسمی و یا رفتن به‌جای دیگر برای این که بتوانند فیلم خود را بسازند و تاثییر خود را خلق کنند.

 از اینجا قضیه فرد دیگر به وجود می‌آید که غیر فیلمساز، دیگران چه نقشی دارند؟ همان گونه که گفتید، از دولت به‌گفتن فرد روبه رو که تلاش در محدودسازی دارد، نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم. می‌توانیم امیدوار باشیم که افراد خوبی در شورای پروانه نمایش باشند و نظر مساعدی به فیلم‌ها و فعالیت فیلم‌سازها داشته باشند. ولی این‌ها انشاءلله ماشاءالله است و ضمانت‌کننده یک امر درازمدت و نهادینه شده نیست. چه چیزی می‌تواند ما را به آن سمت ببرد؟

 از نظر من، اینجا است که نقش نهادهای صنفی و بخصوص نهادهای مدنی، زیاد مهم و پررنگ می‌شود. نقش نهاد صنفی در گفتمان آزادی هنرمند برای خلق تاثییر هنری خود و نمایش و اراعه و انتشار کردن آن، زیاد مهم می‌شود و بایستی بازدید کرد که آیا نهادهای صنفی کار خود را به‌درستی انجام داده‌اند یا انجام خواهند داد؟ باید سوال کرد که چه کاری می‌خواهند بکنند؟ این سوال را در آن نامه نقل کرده بودم. یقیناً جواب‌هایی گرفتم.

سانسور تقدیر ما نیست؛ تدبیر غلط دولت‌هاست/شوراها سبب نابودی بسیاری از آثار در نطفه شدند/ با ملاک شرع، قانون و اخلاق فیلمی را توقیف و رفع توقیف می‌کنند

 واقعاً نقش نهادهای صنفی چیست؟ خودتان عضو خانه سینما هستید و عضو هیئت‌مدیره بودید. در دولت محمود احمدی‌نژاد آن قدر با خانه سینما تعارض داشتند که می‌خواستند آن را حذف کنند. همین‌طور خانه هنرمندان را می‌خواستند از بین ببرند. نهاد قوت می‌او گفت این‌ها جور فرد دیگر غیر از من فکر می‌کنند و باید حذف شوند و حتی نهادهای موازیِ برساخته را شکل داد، به‌گفتن فردی که عضو هیئت‌مدیره خانه سینما بوده‌اید، نهاد صنفی چه مقدار قوت دارد که این گفتمان را پیش ببرد؟ چطور باید به این قوت برسد؟

 این در یک‌روال به دست می‌آید و روشن می‌شود. هم چنان که اشاره کردید در دوره‌ای که موسوم می بود به دولت معجزه هزاره سوم، آنها تصمیم گرفتند جلوی فعالیت نهادی؛ همانند خانه سینما که می‌تواند اثرگذار باشد و صدایی دارد که شنیده می‌شود، را بگیرند. حداقل آن را تبدیل به نهادی کنند که سخن‌شنو و مبلغ دیدگاه آن‌ها باشد. یا گفتن‌کننده خواسته‌های آن‌ها باشد. در واقع مطیع و مطاع باشد. این با نفس نهاد مدنی مغایر است و هیچ نهاد مدنی نمی‌تواند وابسته به دولت‌ها بوده و باید جدا گانه باشد، باید آحاد عضو خود را نمایندگی کند.

 من آن زمان عضو هیئت‌مدیره خانه سینما بودم و خاطرتان هست که چند سال یک‌روال فرسایشی ولی مستمر را پیش بردیم تا از ابعاد گوناگون حقوقی، تعریف‌های اجتماعیِ نهاد مدنی و صنفی را اشکار کرده و جا بیندازیم که دولت و قوت، حق ندارد در فعالیت نهاد مدنی دخالت کند. موفق هم شدیم. یکی از شعارهای تبلیغاتی انتخاباتی آقای روحانی برای راه اندازی دولت، باز کردن خانه سینما می بود. خانه سینما آن‌قدر جایگاه و وزن اشکار کرد که نمود‌ای از مقاومت مدنی در روبه رو قوت برای دفاع از اصولی شد که به آن معتقد است. اصولی که ناظر بر تعریف هنر و هنرمند و آزادی هنرمند است. یقیناً این را به طور مطلق نمی‌گویم؛ اما کماکان وزارت ارشاد می‌خواهد در انتخاب نمایندگان هیئت‌مدیره دخالت کند.

به نحوی اصرار دارند افرادی که نامزد خواهد شد، مورد قبول آن‌ها باشند. این چیزی است که برای من مطلقاً مورد پذیرفتن نیست و زیر بارش نرفتم. اگر قرار باشد که به این شیوه عمل شود، حاضر نیستم هیچ‌زمان دیگر نامزد شوم. تا وقتی که ما بودیم تلاش می‌کردیم به این چنین اصراری تن ندهیم. امیدوارم خانه سینما هیچ‌زمان تن ندهد. اگر هم در دوره‌هایی این اتفاق افتاد دیگر به خواست دولت و قوت تن ندهد. برای این که این با ذات نهاد مدنی منافات دارد. نهاد مدنی در یک روال می‌تواند جای خود را اشکار کند.

 آن سال‌ها درست سپس از باز شدن خانه سینما طرحی را پیش بردیم که به مسائلی همچون سانسور، سیاه‌نمایی و خطوط قرمزی که تبدیل سانسور می‌شود، نظام دستمزد، اقتصاد سینما، اندوخته‌های مشکوک، پروانه ساخت، پروانه نمایش، سیستم اکران، شورای صنفی نمایش، محدودیت‌های اراعه و سالن‌های سینما، نظام آموزشی و زیاد از مسائلی که گریبانگیر سینمای ایران است می‌پرداخت که متأسفانه زمان پیگیری آن اشکار نشد.

 چرا زمان نشد؟

 به علت گرفتاری که بر ما تحمیل شد. گرفتاری روزمرگی در خانه سینما و دچار شدن مدیران در روزمرگی مستمری که آن جا حاکم است. مطرح و ایده‌ای که داشتیم این می بود، مسائلی که گرفتاری ما سینماگران است در قالب سمینارهایی در خانه سینما برگزار شود و به گوش افکار عمومی برسد و تبدیل به یک گفتمان جمعی شود. برای این که اگر می‌گوییم ملاک‌های شورای بازبینی فیلم‌ها، ملاک‌های قابل‌اعتنایی نیست در موردش او گفت و گو درگرفته باشد. این که می‌گوییم سازوکارهای حاضر جواب نمی‌دهد، در موردش سخن بگویید کرده باشیم. اگر این مباحث در افکار عمومی مطرح شود و به‌صورت آشکار، رسانه‌ها آن را بازتاب دهند و در فضای مجازی در موردش سخن بگویید شود. آن زمان این صدا تبدیل به یک گفتگوی سازنده می‌شود و می‌تواند بی‌معنی و منحرف بودن برخی از ایده‌ها که بر سرنوشت فیلمسازان و آثارشان حاکم است، روشن کند. به نظرم این روندی است که باید یک روزی طی شود.

 گله های و عیب بزرگی که به خانه سینما دارم، پرهیز از مطرح این مسائل است. دوستان حتماً اشاره‌هایی می‌کنند و بعضی اوقات بیانیه‌هایی خواهند داد. ولی این همانند مذاکرات بین مدیران در سطوح دچار بدون دخالت اعضا است. کم‌کم اعضا منفعل خواهد شد و همه اختیارات را دست مدیران می‌سپارند تا کاری کنند.

نسبت به نامه شما واکنشی نشان داده شد؟

درمورد این نامه گمان نمی‌کردم بخواهند بازتابی داشته باشد. ولی آقای فریدزاده رئیس سازمان سینمایی در جلسه‌ای که حکم اعضای شورا را می‌دادند انگار اشاره‌ای کردند که: «برخی می‌گویند ملاکی وجود ندارد و شفاف نیست، درحالی‌که ملاک‌هایی وجود دارد و بر پایه اصل «شرع و قانون و اخلاق»، همه چیز بازبینی می‌شود.» به نظرم اتفاقاً سه موردی که می‌گویند، قابل‌او گفت و گو است. کدام شرع؟ کدام قانون؟ کدام اخلاق؟ این همان چیزی است که شورای قبلی یا قبل‌تر از آن و همه آن‌هایی که فیلم «علت مرگ نامعلوم» را توقیف کرده بودند و ایراداتی گرفتند و اجازه ندادند تا فیلمساز اثرش به نمایش در بیاید، حتماً به استناد همین موارد سه‌گانه بازبینی کرده بودند و خروجی‌اش توقیف یک فیلم شده می بود و بعداً گروه فرد دیگر آمدند و آن فیلم به نمایش درآمد و با تحسین و حتی استقبال هم روبرو شد. هم چنان سؤالم از آقای فریدزاده این است، شما که می‌گویید زیاد شفاف است، درمورد سازوکار این شفافیت می‌توانید توضیح دهید؟ آیا هم چنان بدون این که سند مکتوبی داده شود، شورا اعمال‌نظر خواهد کرد؟ و فیلمساز تکلیف خود را روشن می‌داند؟ چه شفافیتی وجود دارد؟ ما چطور دچار مباحثی می‌شویم که در شورای بازبینی درمورد تاثییر یک فیلمساز در می‌گیرد؟ چه افرادی دفاع می‌کنند؟ با چه علتو استدلالی و با استناد به چه قانون و شرع و اخلاقی؟ به چه ترتیب یک فیلم می‌تواند توقیف شود یا یک فیلم می‌تواند جرح‌وتعدیل شود؟ این‌ها سوال‌هایی است که جواب نداده‌اند.

 من در آن نامه به آقای عسگرپور هم اشاره کردم، فکر می‌کنم چند روز پیش در روزنامه شرق توضیح دادند که با قضیه پروانه ساخت و نمایش همیشه مشکل داشته‌ایم. من هم در نامه اشاره کرده بودم که خانه سینما بیانیه داده و اعتراض خود را به نحوه تدوین و تصویب این چنین اسنادی اظهار کرده است. ولی ارجاع آقای عسگرپور به چیزی می بود که به‌گفتن آلترناتیو، یکی از دستاوردهای خانه سینما در دوره‌ای در سال ۸۷ می بود که لایحه «قانون راه اندازی سازمان نظام سینمایی و حمایتاز حقوق مادی و معنوی آثار سینمایی» تدوین شده می بود. من در زمان تدوین این لایحه در هیئت‌مدیره خانه سینما وجود نداشتم. ولی چندین دفعه به این سند ارجاع داده‌ام. به‌هرحال سندی است که اگر سبقه و شأنیت قانونی اشکار کند، می‌تواند حداقل تکلیف چیزهایی را روشن کند. ولی این سند مربوط به ۱۶ سال قبل است. سپس از ۱۶ سال، با تحول گفتمان‌ها و پارادایم‌هایی که در جامعه ما است، این سند، سندی نیست که از نظر من کاملاً قابل‌دفاع باشد. باید در موردش او گفت و گو شود. بعد این را نباید همه شده در نظر بگیریم آن طور که آقای عسگرپور انها گفتند و گویا با آقای پزشکیان هم به نتیجه‌ای رسیده‌اند و ایشان هم نظر موافقی داشته‌اند و می‌خواهند این چنین لایحه‌ای قانونی شود. این قابل‌او گفت و گو است و باید به او گفت و گو عمومی در منظر سینماگران و افراد صاحب‌نظر سینمایی گذاشته شود.

سانسور تقدیر ما نیست؛ تدبیر غلط دولت‌هاست/شوراها سبب نابودی بسیاری از آثار در نطفه شدند/ با ملاک شرع، قانون و اخلاق فیلمی را توقیف و رفع توقیف می‌کنند

 یکی از مواردی که اشاره کردید این است که عموماً نهادهای بالادستی تلاش کرده‌اند سندی را تهیه کنند. در دولت قبل هم سند سینما تدوین شد با سخن‌های کلی که فیلمسازی خوب است و… احتمالا اغاز انقلاب در تعارضاتی می‌شد این سخن‌ها را زد. ولی با پیچیدگی‌های جهان امروز حذف و سانسور بی‌معنی است، به نظر شما آقایان به چه فکر می‌کنند که حتماً باید برای هنر سند دست و پا کنند؟ در دولت قبلی سه سند برای نمایش و سینما و موسیقی تشکیل شد. این سندها به کار هنرمند می‌آید؟ یا فقطً جلساتی است که مدیریت فکر می‌کند باید برگزار کند تا کاری انجام داده باشد اما به کار هیچ هنرمند و مدیری نمی‌آید؟ عملاً شوراها بی فایده می باشند. نه این که حضورشان اضافه است، هیچ کاری هم نمی‌کنند.

  یقیناً یک کار می‌کنند. علتخواهد شد زیاد از آثار خلق نشود و در نطفه نابود شده و زیاد از آثار، ابتر شوند و هیچ زمان به نمایش در نیایند و زیاد از فیلمسازان و صاحبان تاثییر، فرسوده شده به‌نحوی‌که اصلاً عطای این هنر را به لقایش ببخشند و از خیر فعالیتش بگذرند.

 همانند آقای بیضایی

 بله – آقای بیضایی رها کرد. احتمالا [به دلیل] آن همه توهینی که به او شد. هنگامی یک فیلمساز و هنرمند محترم همانند آقای بیضایی را مدام وعده بدهند که می‌توانید فیلم خود را بسازید یا تئاتر خود را کار کنید؛ ولی او را سر بدوانند و او سال‌هایی را در بیکاری به سر ببرد، چاره‌ای برای این هنرمند باقی نمی‌ماند. یک بار از خودشان سوال کردم و پاسخشان همین می بود که شما به من بگو که من چه شغلی داشته باشم و چه کاری انجام دهم که بتوانم انجام دهم و سر آن شغل بروم. من می‌مانم و کارم را انجام می‌دهم. ولی هنگامی همه درها به روی من بسته است، در دانشگاه فرد دیگر (استنفورد) اغاز به تدریس و انتقال دانش خودم به نسل بعدی می‌کنم.

 زیاد از فیلمسازان هم دچار همین قضیه شده اند و زیاد از جایی کنده شده اند که ریشه‌هایشان آن جا قرار داشت. به نحوی نتوانستند آن قابلیتی که داشته اند را تداوم دهند. در دوره ای که می‌توانست دوره بلوغ کاری آن‌ها باشد، به دلایل و انحای گوناگون، آن‌ها را واداشتند که رها کنند و بروند. این کاری است که این شوراها و عملکردشان می‌کنند. ولی اگر فکر کنیم که در جهت بهبود اوضاع، چه می‌توانند بکنند، واقعاً این که هیچ کاری نکنند بهترین کار امکان پذیر.

 ماجرا را زیاد ساده بگیریم. یک محصول هنری تشکیل می‌شود و این محصول هنری مخاطبینی دارد. مخاطبی هم امکان پذیر از این تاثییر شاکی باشد. می‌تواند شکایت کند. یک ساز و کار تعریف کند برای این که اولاً این شکایت غیر مسئولانه نباشد، این که دلم نمی‌خواهد و خوشم نمی‌آید، نباشد. ولی سازوکاری برای شکایت وجود داشته باشد. اگر اثری شاکی خصوصی داشت، می‌شود به آن رسیدگی کرد. به این فکر کنیم که چه ساز و کاری می‌توانیم برای این مکانیزم و معادله و تعامل تشکیل کنیم. قضیه ای که در لایحه نظام سینمایی پیش بینی شده و هیئت‌منصفه‌ای برای یک دادگاه در نظر گرفته‌اند. یقیناً قبل و سپس از آن هم مسائل بسیاری وجود دارد که قابل‌او گفت و گو است. امیدوارم فرصتی شود که خود خانه سینما این لایحه را مجدد روی میز بیاورد و تبدیل به موضوعی برای او گفت و گو جمعی در خانه سینما کند. این لایحه ارزشش را دارد. برتری و الزام دارد و اقتضای این دوره است که در همین مورد بخصوص سخن بگویید شود.

 به‌هرحال در این لایحه پیش‌بینی‌هایی شده برای این که هیئت‌منصفه‌ای باشد. یقیناً نمی‌خواهم این کار را ساده کنم؛ ولی خود این ساز و کار باید در منظومه و سپهر عمومی قرار گیرد، آن هیئت منصفه چه افرادی باشند و چطور انتخاب شوند، آن قاضی با چه نگاهی به سینما و شانیت هنر و هنرمند نگاه کند و آن دادگاه صالحه چطور برگزار شود و افکار عمومی چه نقشی می‌توانند داشته باشند و… همه اینها و چه زیاد مسئله دیگر قابل او گفت و گو است و همه باید دست به دست هم دهیم تا این ساز و کار درست شکل بگیرد.

 ولی به هر حال به لحاظ نظری، گمان من این است که این شوراها غیر از این که تشکیل اشکال کنند و مانع بر سر راه فعالیت هنری و فیلم‌سازی بگذارند کار فرد دیگر ندارند و نمی توانند بکنند و عملاً نمی‌کنند. بهتر است غیر از موارد مشخصی که در اسناد بالادستی آمده در سطح آزادی‌های طبیعی و حقوق بشر حق مؤلف را مراعات کنیم.

 خلاصه عرف جامعه و نزدیک به و ثغور اجتماعی را همه می‌دانیم قیمت‌های غالب را می‌فهمیم، حتماً فیلمسازها مراعات می‌کنند. چیز عجیبی نیست که فکر می‌کنند افرادی از کره دیگر آمده اند و اصلاً این مملکت و جامعه ای که در آن فیلم می‌سازند را نمی‌شناسند و امکان پذیر مرتکب خطاهای دهشتناک شوند. اصلاً این‌طور نیست. اگر کل چرخه تشکیل و انتشار کردن و آن منظومه به درستی شکل بگیرد، قطعاً فیلم ساخته شده و در موردش نقد نوشته می‌شود. حتی به نظرم ملزوم به شکایت نیست. فردی با نظر فیلمساز موافق نیست، در موردش نقد می‌نویسد و فیلمساز دفاع می‌کند و یا افرادی که دفاع کننده آن نظر می باشند از آن دفاع می‌کنند و تضارب آرا تشکیل می‌شود.

 بعضی اوقات یک قیاس مع‌الفارق می‌کنند و می‌گویند، نظام پزشکی و نظام مهندسی برای این است که نادرست پزشکی رخ ندهد یا ساختمانی نریزد و فردی نمیرد. اولاً هیچ زمان با نمایش یک فیلم و یک تاثییر هنری، مرگی رخ نمی‌دهد. احتمالا در محاسبات سازه ای و دوز دارو بشود خطایی را اشکار کرد؛ ولی درمورد فیلمسازی که نظری درمورد مفاهیم و مناسبات انسانی و جهان فکر و اندیشه می‌دهد، اگر بگویید که اشتباه می‌کنی و خطای تو مرگبار و جبران ناپذیر است، غلط است.

 آن هم قبل از ساخت تاثییر توسط هنرمند، نهادی ورود کند و بگوید نمی‌توانی بسازی؛ چون عده‌ای به گمان زیادً بعداً صدمه می‌بینند و یا…

 اصلاً جبران پذیر نیست. هرکسی می‌تواند چیزی بگوید و خطای آن برای خودش خواهد می بود. برای مثالً در یک دوره در یک تبادل نظر عمومی، افکار عمومی به این نتیجه رسیده باشند دیدگاهی که در فیلم قیصر آقای کیمیایی وجود دارد، درست است و از آن تعریف و تمجید کند. اکنون و سپس از سال‌ها می‌توانیم در موردش تردید کنیم. آیا آن انتقام فردی درست بوده است؟ اصلاً آن نگاه، نگاهی درست است؟ احتمالا از زاویه فرد دیگر باید این ماجرا دیده می‌شد. هرچند آن فیلم در آن زمان به دلایل جامعه‌شناسانه و روان‌شناسانه [تحسین شد]، ولی می‌شود در موردش تردید کرد. اتفاقی هم نیفتاد. فیلمی نشان داده شد و اکنون هم می‌شود در موردش اظهار نظر کرد. می‌خواهم بگویم بعضی اوقات با یک قیاس می‌خواهند ما را در تله‌ای بیندازند که انگار نمی‌شود بدون کارکرد این شوراها اساساً فعالیت هنری انجام داد که به جستوجو خودش خطرآفرین نباشد. اصلاً این‌طور نیست.

سانسور تقدیر ما نیست؛ تدبیر غلط دولت‌هاست/شوراها سبب نابودی بسیاری از آثار در نطفه شدند/ با ملاک شرع، قانون و اخلاق فیلمی را توقیف و رفع توقیف می‌کنند

 اتفاقی در دوران دولت قبل رقم خورد. این که به بهانه فروش کمدی، تقلبی صورت گرفت که ببینید مردم به سینما می‌آیند. در یادداشتی و روایتی نوشتم که این نادرست را احتمالا سیستم سانسور قبل از انقلاب هم کرد. آن زمان می‌انها گفتند کلاه مخملی‌ها می باشند. دیگر چه نیاز است که بیضایی و کیمیایی و مهرجویی و تقوایی فیلم بسازند؟ حتی اگر هم بسازند، چون مردم نمی‌بینند عملاً حذف و سانسور شده است، شبیه این اتفاق در دولت قبل رقم خورد و فروش سینما کمدی ملاک رضایت مردم از وضع حاضر تعریف شد، آیا می‌توانیم فروش سینمای کمدی را ملاک همه سینما بگیریم؟

 این زیاد بدیهی است. در دوره‌ها و جوامع، در عرصه هنر و ادب، آثاری خلق می‌شود که مخاطب عام و توده مردم به آن اقبال خاصی دارند، به علت این که آن را مشابه و هم وزن و هم اندازه و هم رنگ با نظام خودشان می‌بینند، از آن استقبال می‌کنند. طبیعی هم است. صنعت سرگرمی که سینما جزئی از آن است، اصلاً این ماموریت را برای خود قائل است که برای اوقات فراغت، آثاری را تشکیل کند که علتسرگرمی مخاطب شود. ایرادی هم ندارد. این سرگرم شدن، می‌تواند به شکل‌های مختلفی رخ دهد. می‌تواند با ظرافت و سنجیدگی باشد، می‌تواند زیاد دم دستی باشد. می‌تواند زیاد نازل باشد. معذرت می‌خواهم که این مثال را به کار می‌برم، ولی فکر کنید که جایی یک دفعه فیلم پورن نشان بدهند. امکان پذیر عده بسیاری علاقه‌مند و یا کنجکاو باشند که این چنین اتفاق‌ای را به دلایلی ببینند و با بینندگان بسیاری روبرو شود. این حکایت از چیست؟ به گفتن یک معیار تاثییر هنری می‌گویم. حتی صنعت سرگرمی منظورم است. به هر شیوه می‌توانید دقت‌ها را جلب کنید. ولی آیا به هر شیوه باید دقت‌ها را جلب کرد؟ بعضی اوقات افرادی این کار را می‌کنند. اگر میدان خالی باشد، میدان در اختیار این‌ها قرار خواهد گرفت.

هم چنان که به نظرم می‌رسد سینمای ایران چند سالی است با مدیریتی، میدان را از مثالهای متفاوت خالی کرده است. در نتیجه میدان، ناگزیر در دست این نوع سینما است. نوعی از سینمای سرگرم کننده عامه پسند، احتمالا با ترفندهای نازل که طبیعتاً فروش هم می‌کند. یعنی چیز عجیبی نیست. ولی آیا هیچ زمان این شرایط را فراهم کرده ایم که دیگرانی با آثار متفاوت در این میدان بتوانند عرض‌اندام کنند و وجود داشته باشند؟ به یادتان می‌آورم که در رد این ادعا سینمای کمدی یا لابد سبک و مفرح، فروشش را می‌کند و سینما هم سر پا است و کار او را می‌کند و اصلاً مشکلی نیست. به یادتان می‌آورم سالی که جدایی نادر از سیمین ساخته شد، اخراجی‌های چند هم اکران می بود. اخراجی‌ها به علت این سخن بگویید‌هایی که کردیم، جزو فیلم‌های پرفروش بوده و خواهد می بود.

آن فیلمساز (مسعود ده نمکی) که بدم نمی‌آید همزمان با نام بردن از او یاد توقیف آدم برفی بیافتم، این فیلم‌ها را می‌سازد و پر فروش هم هست. اما جدایی نادر از سیمین که فیلم اجتماعی زیاد جدی و یکی از رقبای این فیلم می بود، همزمان دوشادوش این فیلم جمعیتی را به خود جلب کرد و به فروش بالایی رسید. فیلم سازان اجتماعی دیگر ما هم فیلم‌هایی ساخته اند که هیچ زمان قرار نبوده در آن‌ها این اعمال سخیف انجام شود. وقتی فیلم هامون ساخته و با استقبالی روبرو شد و در حافظه فرهنگی یک جامعه جا گرفت و ماندگار شد.

 به نظرم این توجیه یک نوع مدیریت است که از تفکر می‌ترسد و از مطرح مسائل جدی و مطرح نقد اجتماعی و از مطرح دقت به مسائل واقعی یک جامعه و قرائت غیر رسمی از شرایطی که در آن به سر می‌بریم، هراس دارد. به آن علت، به این نوع فیلم سازی توسل می‌کند و به آن‌ها میدان می‌دهد و آن‌ها را برجسته می‌کند.

 و خودش هم لبه سانسور برای بقیه می‌شود.

 دقیقاً – هنگامی شما به فیلم خانم بنی‌مطمعن پروانه ساخت نمی‌دهید یا موافقت نمی‌کنید که ساخته شود یا شرایطی نیست که بتواند فیلم خود را بسازد، به هر دلیلی فیلم‌هایی ساخته می‌شود که ترجیح می‌دهم مصادیقش را اشاره نکنم.

 همان روزها نوشتم که اگر مقدار‌الحراره دست مدیران باشد باید نسبت به فروش هزار میلیاردتومانی سینمای کمدی شک کنند، هنگامی فیلم‌های نهادهای دولتی و حکومتی همانند اوج و حوزه هنری و فارابی، حتی خرجشان را از اکران درنمی‌آورند؛ -حذف سینمای اجتماعی به‌جای خود – این موازنه ناتراز است.

 اجازه دهید مقداری به این گمان هم فکر کنم که فساد مالی هم وجود دارد. یعنی اندوخته‌هایی است که برای تشکیل آثاری در اختیار افرادی قرار داده می‌شود که نه دنیا و نه آخرت دارند. آثاری نیستند که بخواهند وجود داشته باشند. زیاد از این فیلم‌هایی که توسط این نهادها ساخته می‌شود، احتمالا به این علت است. یقیناً احتمالا گفتن شود که عده‌ای تشخیص داده‌اند که این‌ها توانایی دارند و می‌خواهند فیلم بسازند و بودجه‌ای در اختیارشان قرار داده‌اند. آن‌ها حق ندارند بودجه‌ای که متعلق به همه مردم است، به‌این‌ترتیب در اختیار عده‌ای قرار دهند. قسمت خصوصی می‌تواند هر طور دوست دارد {فیلم} بسازد. نهادها اگر از فیلم و فیلمسازی دفاع می‌کنند، باید پاسخگوی این شرایط هم باشند. ولی متأسفانه هیچ‌زمان خود را در موقعیتی قرار نمی‌دهند که برای این همه ریخت و پاشی که کرده‌اند پاسخگو باشند. این هم از آن مواردی است که خانه سینما، باید به آن بپردازد. چون بخشی از منبع های مالی ملی است که باید صرف زیرساخت‌های سینمای ایران شود. این منبع های مالی، آشفتگی عجیبی دارد و زیاد مبهم و مشکوک است و شبهه فساد در آن وجود دارد و در ایستگاه‌های گوناگون هم پراکنده شده است. به نحوی در پلتفرم‌ها و نهادهای عمومی و نهادهای نظامی و نهادهای دولتی و جاهای گوناگون این منبع های را صرف می‌کنند بدون این که پاسخگو باشند. این چیزی است که باید حتماً در موردش سخن بگویید شود. حق دارند سینماگران و خانه سینما که در این مورد سخن بگویید کنند. چون این بودجه متعلق به همه مردم است.

سانسور تقدیر ما نیست؛ تدبیر غلط دولت‌هاست/شوراها سبب نابودی بسیاری از آثار در نطفه شدند/ با ملاک شرع، قانون و اخلاق فیلمی را توقیف و رفع توقیف می‌کنند

 درمورد سانسور آیا مسئله‌ای است که ما نپرسیده‌ایم و بخواهید در موردش سخن بگویید کنید؟

 فکر می‌کنم باید این سوءتفاهم را پاک کنیم که سانسور تقدیر ماست. سانسور تدبیر غلطی است که سال‌ها دولت‌ها و حتی رژیم‌های گوناگون دارند مرتکب آن خواهد شد و باید وقتی به آن آخر داده شود. همان گونه که زیاد چیزها تحول کرده است. وقتی نه‌تنها در ایران بلکه در زیاد از کشورهای گوناگون، زنان حق رأی نداشتند. اصلاً فردی فکر نمی‌کرد که زن‌ها در سرنوشت سیاسی سرزمین خودشان شراکت داشته باشند.

غیر از کشورهایی همانند افغانستان و کره [شمالی]. اگر نخواهیم خود را با آن‌ها قیاس کنیم، همان گونه که این گفتمان و نگاه تحول اشکار کرده است، می‌تواند درمورد زیاد چیزهای دیگر هم تحول اشکار کند. کافی است به خیابان برویم و نگاه کنیم تا بفهمیم جامعه تحول کرده است. این تغییرات ناگزیر است. نباید بی نتیجه جلواش بایستیم. تحول از سانسور به آزادی هنرمند، ناگزیر است. یعنی حداقل به شکل جاری خودش نمی‌تواند ادامه اشکار کند و بهتر است خودمان را سبک نکرده و زیاد روی آن پافشاری نکنیم. سانسور حتماً تحول می‌کند.

 این را اضافه کنم که اساساً در دنیایی قدم بر می‌داریم و زندگی می‌کنیم که امکانات فنی، کاملاً این سیستم کنترل‌گر را بی‌معنی می‌کند. شما جلوی نمایش و ساخت چه چیزی را می‌خواهید بگیرید؟ چند زمان دیگر یک نفر در اتاقش می‌تواند فیلمی بسازد که صحنه‌های خارجی و داخلی داشته باشد و هر جا بخواهد به نمایش بگذارد. راجع به چه چیزی سخن بگویید می‌کنیم؟ بهتر است با حقیقت روبرو شویم.

 حذف سانسور و تحول رویه‌ها می‌تواند به شعار این دولت یعنی وفاق بین هنرمند و مردم و دولت پشتیبانی کند؟

 انتظارم از دولتی که موسوم به وفاق است این می بود، رأی هم دادم. به علت این که این انتظار را داشتم. اصلاً می‌خواستم که با رأی دادن خودم این مطالبه و حق را برای خودم محفوظ نگه دارم که حذف سانسور از هنر را مطالبه کنم. من رأی دادم در شرایطی کار کنیم که پروانه ساخت به معنی اسبق حذف شده باشد. کما این که قبلاً هم حذف شده می بود و در آن نامه اشاره کرده بودم که شرط خواندن فیلمنامه در زمان سیف‌الله داد حذف شد. وفاق را به این معنی می‌گیرم که به فیلمساز و هنرمند احترام گذاشته شود و احترام این است که هنرمند بتواند حرفش را بزند. همانند هر فردی که می‌تواند تاثییر خود و باور خود را گفتن کند. اصلاً قانونی هم هست.

تابه‌حال این قانون نادیده گرفته شده. به‌گفتن فلسفه حقوق و قانون. فکر می‌کنم این نمود‌ای از وفاق است. برای وفاق نیاز است تا گفتگویی شفاف درمورد همه این مسائل در فضای علنی و آشکار صورت بگیرد. به نظرم ماموریت خانه سینما است که این کار را انجام دهد. خانه سینما باید بانی شود که این او گفت و گو‌ها شکل بگیرد و نیروهای دولتی و غیردولتی و هر نیرویی که به پشتوانه قوت، ناموافق این نگاه است، آن را به سوال بکشد و وادار کند که پاسخگوی عملکردش تا الان باشد و درمورد عملکردش تا الان دفاع کند. اگر دفاعی دارد.

دسته بندی مطالب

کسب وکار

اخبار ورزشی

اخبار اقتصادی

فرهنگ وهنر

سلامتی

اخبار تکنولوژی



منبع