[ad_1]
به گزارش دانش دوست
همه ما این حس را توانایی کردهایم. هنگامی فردی چیزی را که میخواهیم از ما کوتاه میکند؛ ما را تحقیر میکند یا حتی در یک رقابت (منصفانه یا نامنصفانه) ما را ناکامی میدهد، غمگین میشویم. در این حالت، در خشم و کینه خود غرق میشویم و فکر میکنیم که اگر بتوانیم انتقام بگیریم، همهچیز درست خواهد شد.
اما این نحوه فکر نادیده گرفتن آسیبی است که نفرت، خشم و عطش انتقام به خودمان داخل میکند. هنگامی در تلخی فرو میرویم، خودمان هم تلخ میشویم. این نوشته در کتاب «دشمنان خود را دوست داشته باشید» تاثییر رابرت تورمن و سالزبرگ بازدید شده است. آنها در این کتاب از «چهار نوع دشمن» نام میبرند. اما این دشمنان چه می باشند و چطور میتوان از آنها دوری کرد؟
دشمن اول: دشمن بیرونی
دشمن بیرونی شامل افراد، نهادها و موقعیتهایی است که تصمیم صدمه زدن به ما را دارند. این دشمن میتواند شریکی باشد که به شما خیانت کرده، رئیسی که به شما اخطار داده، یا حتی بارانی که علتشده تا مغز استخوان خیس شوید. این دشمنان همان شخصیتهای شرور در کمیکها، رمانها و فیلمها می باشند.
اما دشمن بیرونی فقط افراد نیستند؛ بلکه میتوانند هر چیزی در دنیای خارج باشند که علتهراس و نفرت ما خواهد شد: نابرابری، خشونت، فقر، تروریسم، تنهایی و همانند آن.
یکی از مثالهای ملموس دشمن بیرونی، قلدری است. اما قلدری فقط در مدرسه اتفاق نمیفتد. هر فردی که ما را تحقیر کرده، قوتمان گرفته یا علتشرمندگیمان شده، در واقع قلدر بوده است. حتی سیستمها و نهادها نیز میتوانند ما را مورد آزار قرار دهند. تورمن و سالزبرگ در این باره مینویسند:
«ساختارهای اجتماعی از طریق کلیشهسازی، تشکیل سلسلهمراتب طبقاتی و حتی کنترل ذهن بهطور نامحسوس، قلدری را ترویج میکنند.»
اما چطور باید با دشمن بیرونی مواجه شد؟ با عشق.
باید با نفرت با عشق و با دشمنی با مهربانی مقابله کرد. اما این جمله برای تعداد بسیاریمان مبهم است. این جمله یعنی باید تلاش کنی فردی که تو را دشمن خود میداند را شاد کنی. آیا میتوانی؟
فردی که تو را آزار داده، به گمان زیادً تو را مانعی برای خوشبختی خود میبیند. به این علت بر پایه این نظر اگر بتوانی این حس را در او از بین ببری، این دشمنی نیز خشک میشود و از بین میرود.
محبت کردن به دشمن در این مورد میتواند موارد زیر باشد:
آزاد کردن ذهن و قلب از نفرت، چون نفرت نفرت فقط خود شما را میسوزاند نه فردی که در دلتان از آنها کینه به دل گرفتهاید.
جستوجو انتقام گرفتن نباشید که چرخه دشمنی ادامه اشکار نکند.
حس قربانی بودن را کنار بگذارید و به جای تمرکز بر خسارتی که دشمنتان به شما داخل کرده بر بازسازی خودتان تمرکز کنید.
برای خودتان نزدیک به و حریم اشکار کنید تا دیگر این افراد نتوانند به شما آسیبی داخل کنند.
دشمن دوم: دشمن درونی
دشمن درونی همان احساساتی می باشند که روح ما را مسموم میکنند: خشم، نفرت و هراس.
هنگامی فردی ما را آزرده یا ناکامی داده، حس میکنیم صدمه دیدهایم. در جواب به این صدمه، بعضی اوقات احساسات منفی را درون خودمان انباشته میکنیم. به نظرمان میرسد که این خشم و کینه قیمت دارد، چون قرار است انتقامی سرد، عادلانه و بیرحمانه بگیریم.
اما همان گونه که داروهای مخدر امکان پذیر برای لحظهای اسایش بدهند ولی در نهایت صدمه بیشتری به بدن میزنند، این احساسات هم در طویل مدت ما را نابود میکنند.
تورمن و سالزبرگ از بودا نقل میکنند:
«خشم همانند آتش جنگلی است که خودش را میسوزاند.»
جمله شبیه دیگر که میگوید: «کینه همانند این است که سم بخوری و چشم به راه بمانی که فرد روبه رو بمیرد.»
از نظر علمی هم ثابت شده که خشم و نفرت میتوانند به بدن صدمه بزنند. به گفتن مثال، در دو ساعت سپس از خشمگینی شدید، گمان دعوا قلبی ۵ برابر و گمان خطر سکته مغزی ۳ برابر میشود.
بعد جانشین این احساسات سمی چیست؟ سه نوع صبر:
۱.صبر تحملکننده: یعنی به خودتان یادآوری کنید که نیرومندتر از آن هستید که این مسائل شما را از پا در بیاورند.
۲.صبر آگاهانه: بفهمید که قضاوتهای ما درمورد وقایع ذهنی و زودگذر می باشند. احتمالا مشکل آنقدرها هم بزرگ نبوده است.
۳.صبر بخشنده: یعنی هر فردی را که به ما صدمه زده را ببخشیم، بدون آنکه به نحوه صدمه دقت کنیم. این کار نه تنها ما را از خشم و تلخی رها می کند بلکه کنترل شرایط را مجدد به ما باز میگرداند.
دشمن سوم: دشمن نهان
دشمن نهان همان صدای درونی ماست که جهان را برایمان تعریف میکند.
تورمن و سالزبرگ مینویسند:
«ما با دقت به این صدای درونی گوش میدهیم و فکر میکنیم که این تنها صدای امکان پذیر.»
این صدای درونی دیدگاه ما را درموردی دنیا و دیگران شکل میدهد. در تعداد بسیاری از موارد، این صدا ما را کاملاً دچار خودمان میکند.
اما خودمحوری نهتنها دید محدودی از دنیا به ما میدهد، بلکه ما را از خوشبختی واقعی دور میکند. تحقیقات مشخص می کند که افراد خودخواه طبق معمولً نشاطهای زودگذر را توانایی میکنند، درحالیکه افراد دلسوز و مهربان نشاطهای عمیق و پایدار دارند.
دشمن چهارم: دشمن فوقنهان
این دشمن، همان جنبه تاریکتر صدای درونی است: حس بیارزشی و نفرت از خود.
این همان صدایی است که به تو میگوید: «تو به اندازهی کافی خوب نیستی.»
ریشه این نفرت از خود، همان دشمن نهان است. هرچه زیاد تر دچار خودمان باشیم، زیاد تر به جستوجو نشاطهای زودگذر میرویم و زیاد تر حس پوچی میکنیم.
اما تحقیقات نشان داده که پشتیبانی به دیگران، مؤثرترین راه برای از بین بردن این حس پوچی است.
یک تحقیق در ژورنال روانشناسی اجتماعی نشان داد که افرادی که کارهای خیرخواهانه انجام خواهند داد، زندگی شادتری دارند.
عشق، راه حل نهایی
کتاب «دشمنان خود را دوست بدارید»، کتابی عمیق و اثرگذار است. مطلب مهم آن این است که راه مقابله با این چهار دشمن، عشق است.
عشق:
دشمن بیرونی را با مهربانی خلع سلاح میکند.
دشمن درونی را با بخشش نابود میکند.
دشمن نهان را با همدلی و دلسوزی از بین میبرد.
دشمن فوقنهان را با محبت به دیگران ریشهکن میکند.
حقیقت این است که عشق واقعاً قدرتمندترین سلاح ماست. هیچچیزی با عشق بدتر نمیشود، اما تعداد بسیاری چیزها در زندگی به عشق نیاز دارند. بهرحال رسیدن به این چنین بعدی از انسانیت دشوار است!
دسته بندی مطالب
[ad_2]